...
سلام دختر عزیزم
خوب از این روزها یه کم برات بگم , چند وقتی بود که میخواستم تو اتاق خودت بخوابومت و ولی وقتی شب میشد دلم نمیومد و باز پیش خودم میخوابوندمت و که دیگه چند شب پیش با اینکه برام خیلی سخت بود ولی دیگه کوتاه نیومدم و گذاشتمت تو تخت خودت و ولی خودم طاقت نیوردم و اومدم پایین تختت خوابیدم و که صبح پا میشی اذیت نشی و شما همیشه تا ساعت 1 ظهر میخوابی ولی اون روز صبح ساعت 7 بیدار شدی و شوکه شده بودی از خوشحالی فقط میگفتی بازیییی بازی و منم از تخت آوردمت پایین و به کم بازی کردی و بعد دوباره خوابیدی خودت و 3 شب پایین تختت خوابیدم و شب 4 رم گفتم تا عادت نکردی به این که هر روز صبح بیدار میشی باید منو ببینی دیگه پایین تختت نخوابیدم و با استرس تو اتاق خودم خوابیدم و تا صبح راااااااحت خوابیدی و ساعت 11 هم بیدار شدی سر حال و صدا میکردی مامانی مامانی منم اومدم از تخت درت آوردم و اومدی توی حال دوباره خوابیدی پیش من قربببببببببونت برم
خیلیییی خوشحالم که بالخره موفق شدم جدات کنم و شما هم اذیت نکردی و راحت تو اتاقت میخوابی
هستی جونم قربونت برم که اینقد عااااااشق بوس فرستادن و بوس کردنی یعنی هر کسی و میبینی زودی براش بوس میفرستی یا اگه از فامیلای نزدیک باشن میری بوسشون میکنی و من و بابایی رو که دیگه نگم یکسره غرق در بوسه های شیرین تو هستیم یهویی بی مقدمه میدویی و میایی بوسمون میکنی واااااااااااااااااایییی که چه لذت بخشه
جیشتو میگی و دیگه پوشکت نمیکنم و فقط یه وقتهایی مهمانی بخوایم بریم پوشکت میکنم و دیگه دوست نداری تو پوشکت جیش کنی و و پوشکت خشکه همش تا بازت میکنم و میریم دستشویی کلییییییی جیش میکنی